چگونه باید نگاه کرد؟ جوابش در نگرش است

درود  
اول باید نگرشمان را عوض کنیم بعد دید چشمانمان را...
نحوه ی تغییر نگرش:
اولین راه تغییر نگرش مطالعه ی فراوان است... مطالعه ی کتاب های معروق و قوی از لحاظ تأثیر گذاری.
دومین راه تغییر نگرش نپذیرفتن همه چیز حتی بدیهی ها... همه چیز را زیر سوال ببرید... از مذهبتان گرفته تا نحوه ی حرف زدنتان... در این حین است که آرام آرام خود را اصلاح می کنید پس می توانید دیدتان را گسترش بدهید
شرلوک هلمز هیچ چیز را در نگاه اول نمی پذیرفت حتی لکه ی خون را، چون ممکن بود اتفاقی آنجا ریخته شده باشد...
بعد از طی این دو مرحله حالا نوبت می رسد به تقویت دید...
تک تک جزئیات اشخاص را نگاه کنید... همچون : بند کفش، رنگ بند کفش، نحوه ی گره زدن بند کفش، تمیزی یا کثیف بودن بند کفش، آلودگی بند کفش از چه نوع است گل آلود است یا روغن ماشین ریخته روی آن...
و به همین ترتیب اعضا و پوشش های دیگر افراد... 
چشمانتان باید بسیار سریع حرکت کنند در نگاه اول نباید استنتاج کنید فقط نگاه کنید و اطلاعات را در ذهنتان یادداشت کنید؛ اگر نمی توانید در ذهنتان ثبت کنید دفترچه یادداشتی به همراه داشته باشید و جزییات را به ترتیب بنویسید... نمونه ای از این دفترچه را برایتان آپلود خواهم کرد... 
همین طور که اطلاعات را ثبت میکنید وقتی دیگر چیزی را تماشا نکردید بروید سراغ استنتاج. 
نحوه ی استنتاجتان هم باید بسیار دقیق باشد مهم نیست وقت گیر شود 
مثلا در اتوبوس هستید می بینید زیر ناخن های مردی سیاه است در نگاه اول به این می رسید که بله ایشان تعمیر کار هستند اما کمی که به لباس هایش نگاه می کنید می بینید زانوهایش ساییده شده اند پس می فهمید که این شخص احتمالا ماشینش توی راه گیر کرده و نتوانسته آن را تعمیر کند با اتوبوس راهی تعمیر گاه شده است. 
پس باید کامل نگاه کنید سریع استنتاج نکنید.

استدلال گر ایده آل

درود
شرلوک هلمز چشمانش را بست،آرنجهایش را روی دسته های صندلی تکیه داد و نوک انگشتان دو دستش را به هم چسباند. گفت«استدلال گر ایده آل کسی است که وقتی یک حقیقت مسلم را از همه ی جهات و زوایا تماشا کرد بتواند نه تنها تمام سلسله ی حوادثی را که به آن حقیقت منجرشده استنتاج کند،بلکه بتواند همه ی پی آمدهای آن را هم پیش بینی نماید. همان طور که CUVIER می توانست کل یک جیوان را از مشاهده ی دقیق تنها یک استخوان آن به درستی توصیف کند، به همان ترتیب مشاهده گری که یک حلقه از زنجیره ای از رویداد ها را کاملا درک کرده است باید بتواند حلقه های قبل و بعد از آن را هم دقیقا توصیف کند.......»    
(پنج هسته ی پرتقال)
از جملات بالا می توان پی برد که یک استدلال گر باید همه ی وقایع را به روشنی ببیند تا بتواند درست و حسابی دست به استدلال بزند، پس باید علم خود را بگستراند. اما با فرصت محدود آدمی نمی شود همه ی علوم را آموخت، پس باید دست به چه کاری زد؟؟ آرتر کنن دویل استفاده از دایره المعارف را پیشنهاد می کرد من نیز با او موافقم!
قربانتان شرلوک

مهم ترین مرحله ی استنتاج

دوستان عزيز مي خواستم به در خواست دوست عزيزمون مژگان جان، راجع به منطق ارسطويي پست بگذارم ، كه ديدم جاي چند پست ديگر خالي است. امیدوارم ازین پست خوشتون بیاید.
چگونگی ربط دادن موضوع ها(حلقه هاي زنجير)
براي شروع بايد اول به اينجا مراجعه فرماييد،تا پايه هاي كار را بدست آوريد.
در یک استنتاج مهم مبنای کار می باشد.اول شما باید مبنای کار خویش را معین کنید تا بدانید مراحل استنتاج را چگونه بگذرانید و اگر در جایی اشتباه کنید، بدانيد در مبناي كار اشتباه كرده ايد ، البته اگر مراحل كار را درست انجام داده باشيد مطمئن باشيد ايراد از پايه ي كار مي باشد.
اگر مي خواهيد مبناي كارتان اشتباه نباشد كتابي معرفي مي كنم در اين باب:
معرفی کتاب:جعبه ي مقوايي(آرتور كانن دويل)
قربانتان شرلوك

استنتاج شرلوك هلمز

 

همان طور كه از عنوان مطلب پيداست مي خواهم راجع به علم استنتاج و منطق حرف بزنم.

به نقل از مقاله اي كه توسط شرلوك هلمز در كتاب " اتود در قرمز لاكي" نوشته شده است به نام:
دفتر حيات:
يك منطق دان مي تواند امكان وجود اقيانوس اطلس يا آبشار نياگارا را از يك قطره آب استنتاج كند ، بي آنكه از هيچ يك از آنها چيزي ديده يا شنيده باشد.
به همين ترتيب نيز سراسر زندگي زنجير عظيمي است كه هرگاه فقط يك حلقه از آن را به ما نشان بدهند، ماهيت آن بر ما آشكار مي شود. علم استنتاج و تحليل نيز، مانند هر هنر ديگري، تنها از طريق مطالعه ي طولاني و مستمر بدست مي آيد. از طرفي، عمر انسان آن قدر نيست كه بتواند در اين امر به اعلي درجه كمال برسد.
پيش از پرداختن به اين جنبه هاي انساني و رواني موضوع، كه با مشكلات عظيمي همراه است، پژوهشگر بايد به كسب مهارت در مسائل ابتدايي تر بپردازد ؛ مثلا بتواند به هنگام ملاقات با يك انسان ديگر با يك نگاه،
به تاريخچه ي زندگي او ، كسب و كار يا حرفه اش پي ببرد. هر چند چنين تمريني ممكن است كودكانه به نظر برسد، قابليتهاي مشاهده را تقويت مي كند و به فرد مي آموزد كه به چه چيز نگاه كند و دنبال چه چيز باشد.
 از ناخنهاي انگشتان دست يك آدم ، از آستين كتش ، چكمه اش ، زانوي شلوارش ، پينه هاي انگشتان شست و سبابه اش ، حالت چهره ، و از سر آستينش ـــــــ از هر يك از اينها حرفه ي او به خوبي آشكار مي شود. تقريبا بعيد است كه همه ي اينها بر روي هم نتواند ذهن پژ‍وهشگر با كفايت را در هر موردي روشن سازد.