"تــــرس" قسمت2

در قسمت یک شما با نحوه ی بکارگیری ترس و فایده ی آن آشنا شدید!
ترس بعضی اوقات جلوی تجسم دقیق و استنتاج خواننده را می گیرد و به نویسنده کمک می نماید داستانش را پیش برد.
عنصر ترس در یک کتاب همانند جلوه های ویژه در سینماست، بطوریکه خواننده را محو خود می کند.
ترس در یک رمان جنایی به چندین صورت امکان دارد:
۱-ترسی که باعث به فکر فرو رفتن خواننده شود مانند اغلب داستان های آلفرد هیچکاک
۲-ترسی که باعث این شود که ما متوچه شویم که آن بلا بر سر ما نیز می تواند بیاید مانند اغلب داستان های آگاتا کریستی.
۳-ترسی که فقط در قسمتی از داستان است و پس از حل معما آن ترس نیز برطرف می شود که به نظر من بهترین نوع ترس می باشد؛ مانند اغلب رمانهای آرتور کانن دویل مثل "درنده ی باسکرویل" که واقعا عنصر ترس به طرز شگفت انگیزی به کار گرفته شده است.
این بود مروری بر انواع ترس در رمان های جنایی. انواع دیگری از ترس نیز وجود دارد که اغلب در رمان های جنایی کاربرد ندارند یا باید برای به کار بردن آنها ظرافت زیادی به کار برد.
اگر نویسنده رمان جنایی برای بکار بردن این عنصر زیاده روی کند،داستانی بسیار خشک و بی مزه خلق خواهد کرد.
مکمل ترس
ترس باید طوری بکار گرفته شود که خواننده بتواند با تمام وجود آن را درک کند به همین خاطر مکمل هایی برای آن تجویز می شود: یکی از این مکمل ها استفاده از استنتاج هایی است که در آخر اثبات می شوند مانند این که "آخرش بفمیم پسر بچه ی داستان تمام این قتل ها را به انجام می رسانده و ..." استفاده از این قبیل استنتاج هاست که به نوشته علاوه بر ترس دلهره و اضطراب می دهد. پس باید از این مکمل هم به درستی استفاده کنیم تا دلهره با وحشت ترکیب شوند که به نوشته ی جنایی ما انعطاف قابل قبولی دهد.
قربانتان شرلوک